سفر در زمان شاید جذابترین و دلچسبترین ایده در میان تمام داستانهای علمی-تخیلی باشد، زیرا به چیزی بسیار انسانی و اولیه میپردازد که همه ما با آن دست و پنجه نرم میکنیم: پشیمانی. با برگرداندن زمان به عقب، میتوانیم همه اشتباهات خود را جبران کنیم. نسخهای بهتر از زندگی ما تنها با یک جهش زمانی قابل دستیابی است - حداقل در بازی ماجراجویی جدید و درخشان Wadjet Eye، Old Skies.
اما نه برای فیا کوین. او که یک مامور ChronoZen در نیویورک دهه ۲۰۶۰ است، به عنوان راهنما، محافظ و کارچاقکن برای گردشگرانی که پول کافی برای رزرو زمانی در گذشته دارند، خدمت میکند. در این آیندهی وسوسهانگیز نزدیک، او شاهد تغییر زمان توسط افراد است و تمام تغییراتی که ایجاد میکنند، او را نیز تحت تاثیر قرار میدهد.
[img-1]
ببینید، فیا هم مثل بقیهی ماموران ChronoZen - و رویدادهای مهم تاریخی، افراد و حتی ساختمانها - کرونوکلاک شده است. این یعنی او با تغییرات مداوم خط زمانی - حتی خط زمانی شخصیاش - تغییری نمیکند. یک لحظه، ممکن است همسر و فرزندی داشته باشد که قبلاً هرگز از نظر فنی آنها را ندیده باشد، لحظهی بعد یک دختر خوشگذران و آزاد است. اما از دیدگاه خودش، او همیشه همان فیا است - تغییرناپذیر، کوشا، تنها و کاملاً وقف کار.
وقتی وارد زندگی فیا میشویم، او یک مامور باتجربه و پرمشغله است که به مشتریانش کمک میکند تا با کاوش در گذشته، حالشان را درست کنند. این شغلی است که معمولاً با پیچیدگیهایی همراه است. گاهی اوقات مشتریان سرکش میشوند. ماموریتهای ساده ممکن است در معماهای پیچیدهای درگیر شوند. و سپس خطر اصابت گلوله به سر وجود دارد - چیزی که بارها و بارها اتفاق میافتد. خوب است که دستیار او، نوزو، همیشه انگشتش روی دکمهی عقبنشینی است.
معماهای بازی Old Skies از آن نوع چیزهایی نیستند که باعث شوند سرتان به شدت آسیب ببیند، مثلاً وقتی صورتتان را به کیبورد میکوبید. در واقع، بیشتر اوقات آنها بسیار ساده هستند - حداقل در مقایسه با جهشهای مسخرهای که بسیاری از بازیهای اشاره و کلیک دیگر از شما انتظار دارند. منطق و عقل سلیم، بیشتر اوقات، شما را با سرعت خوبی به جلو میبرد. اما معماها اغلب لمسی و بازیگوشانه نیز هستند و مهمتر از همه، فراموش نمیکنند که شما یک مسافر زمان هستید.
[img-2]
گاهی اوقات این بدان معناست که میتوانید موانع را صرفاً با جستجوی سوابق تاریخی حل کنید. در مواقع دیگر، به این معنی است که باید بین دو دوره زمانی مختلف جابجا شوید و در گذشته تغییراتی ایجاد کنید تا مشکلات را در تاریخ بعدی حل کنید. یکی از موارد مورد علاقه من، شما را در حال تلاش برای نجات جان خود در 30 دقیقه با ایجاد یک داروی نجاتبخش که هنوز وجود ندارد، با استفاده از موادی که دیگر وجود ندارند، نشان میدهد.
چند نکته اینجا و آنجا یادداشت کردم، اما بیشتر به این دلیل که میانسالی توانایی به خاطر سپردن چیزها را برای بیش از یک دقیقه از من گرفته است. مانند اکثر بازیهای Wadjet Eye، به خصوص آنهایی که توسط دیو گیلبرت ساخته شدهاند، معماها سرگرمکننده هستند تا چالشبرانگیز. اما نتیجه نهایی تا حد زیادی یکسان است: من همیشه احساس رضایت فوقالعادهای دارم. ممکن است از حل کردن آنها احساس نبوغ نکنم، اما هنوز هم هوشمندانه و رضایتبخش هستند.
چیزی که کمی با بقیه آثار Wadjet Eye متفاوت است، هنر آن است. پسزمینههای پر جنب و جوش و نقاشی شده با دست هنرمند بن چندلر همچنان پابرجاست، اما هنر شخصیتها باعث شده است که از هنر پیکسلی پیچیده به چیزی خاطرهانگیزتر از یک کتاب کمیک تبدیل شود: رنگهای جسورانه، خطوط ضخیم و کیفیت طراحی دستی. فکر میکردم بیشتر دلم برای پیکسلهای کلاسیک تنگ شود، اما این سبک جدید آنقدر مطمئن و شخصیتها آنقدر سرزنده هستند که من هم به همان اندازه عاشقش شدم.
داستانسرایی
[img-3]
طراحی هنری، معماها و موسیقی جاز و بلوز توماس رجین، همگی در تبدیل شدن این بازی به یک برگ برندهی دیگر برای Wadjet Eye نقش دارند، اما این بار حتی بیشتر از همیشه تحت تأثیر قرار گرفتم، و همانطور که Old Skies به لطف قدرت نویسندگی و اجراهای فوقالعادهی بازیگرانش، جایگاه بالاتری دارد، من هم تحت تأثیر قرار گرفتم. بازیهای ماجراجویی گیلبرت هرگز از این نظر ناامیدم نکردهاند، اما این بازی یک جهش قابل توجه به جلو به نظر میرسد.
این ماموریتها در ابتدا حال و هوایی شبیه به مجموعههای آنتولوژی دارند - هر کدام یک ماجراجویی مجزا هستند که در دورهای متفاوت، اما همیشه در نیویورک، اتفاق میافتند. آنها بررسیهای دقیقی از طبیعت انسان هستند، اما به همان اندازه داستانهایی درباره چهره در حال تغییر شهری هستند که گیلبرت دوران حرفهای خود را صرف به تصویر کشیدن آن کرده است. البته اینها واقعاً داستانهای ما نیستند. مانند فیا، ما هم ناظر و هم تسهیلکننده هستیم. در ابتدا، به هر حال.
اما «آسمانهای قدیمی» به آرامی به داستانی منسجم از عشق، فقدان و پشیمانی تبدیل میشود که با نظمی نگرانکننده مرا به شدت تحت تأثیر قرار میدهد. چند لحظهای بود که مجبور شدم برای لحظهای بازی را متوقف کنم تا آرامش خود را بازیابم. همچنان که «فیا» استقلال، ارتباطات شخصی و تمایل به داشتن یک زندگی واقعی را به جای گیر افتادن در چشم طوفان و احاطه شدن توسط واقعیتی دائماً در حال تغییر، توسعه میدهد، «آسمانهای قدیمی» واقعاً به چیزی خاص تبدیل میشود.
[img-4]
وقتی به شعارش گوش میدادم که میگفت «روی کارت تمرکز کن»، قلبم به میلیونها تکهی کوچک خرد شد، بعد از اینکه دوباره فرصتی برای ذرهای خوشبختی پیدا کرده بود که بیرحمانه با تغییر دیگری در خط زمانی از او گرفته شده بود. بازی سادهی سالی بومونت به جای اینکه به ملودرام تبدیل شود، به طرز ناراحتکنندهای واقعی است - میتوانید خونسردی و تجربهی فیا را در حالی که سعی میکند به زندگی ادامه دهد، و همچنین خستگیاش و ترکهایی که در سطح دیوارهایی که سالهاست نگه داشته، به صورت مارپیچ دیده میشوند، حس کنید.
سفر او از یک معتاد به کار آرام به یک قهرمان تراژیک، تمام ابزارها و مکگافینهای علمی تخیلی را از بین میبرد تا اینکه به این داستان فوقالعاده صمیمانه میرسید. بسیاری از ماجراجوییهای پرش زمانی - به خصوص آنهایی که در بازیهای ویدیویی هستند - در چرندیات پرمخاطره علمی تخیلی گم میشوند، اما «آسمانهای کهن» به مراتب بیشتر به داستانهای انسانی آشنا و خاطرهانگیز علاقهمند است، ریشه آنچه سفر در زمان را به چنین مفهوم جذابی تبدیل میکند را پیدا میکند و سپس آن را در قلب همه چیز نگه میدارد.
زیباست، غمانگیز است و یکی از بازیهای ماجراجویی مورد علاقه من است.